آرسینآرسین، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

آرسین حبیبی شاهزاده مامان و باباش

98/2/25

قشنگ مامان نمکدون مامانی تو حیاط 2 تا گربه بود یدفعه رفتی کنارشون نشستنی یدونه اینو ناز کردی یدونه اون یکی میگی ناسی ناسی یه کارایی میکنی من دارم سکته میکنم بوسشون میکنی پف فیل میخوری یدونه میدی به گربه یدونه خودت میخوری صداش میکنی میشی میشی کلا تو طالقان کلی بهت داره خوش میگذره گچ بازی و تاپ بازی دیگه همه چی دیگه ...
1 خرداد 1398

98/2/25

امشب اومدیم طالقان ساعت 1 شب رسیدیم تو خوابیدی ولی تا گذاشتمت زمین بیدار شدی ذوق کردی تا 3 بیدار موندی تلفن رو برداشتی همش علو میکنی فرددا صبح هم 7 پاشودی کلی تاپ رو دیدی ذوق کردی خودت رفتی سوار تاپ شدی بعد تو تراس به مامان کمک کردی با همدیگه خاک جمع کردیم کلی کمک مامانی کردی پسر من بزرگ شده آقا شده
1 خرداد 1398

98/2/11 و حرفای جدید اردیبهشت98

 اومدیم دلیجان خونه خاله مریم و عمو نصرت یه همستر دارن انقدر با همستر بازی کردی اون تو قفس بود تو هم دستت رو میکنی تو قفس باهاش بازی میکنی تو حیاطشون هم کلی کفتر دارن اومدی باهاشون بازی کردی . مهموناشون اومدن 2 تا بچه دارن که 10 سال از تو بزرگترن کلی باهاشون دوست شدی هرکاری میکنن تو هم انجام میدی غذا میخورن میشینی پیششون غذا میخوری . یه اتفاقی هم افتاد تلفن خونشون تودستت بود نمیدونم چطوری خراب شد دیگه رفتیم درستش کردیم ولی وقتی داشتیم میومدیم تهران تلفن خراب رو دادیم بهت تو راه باهاش علو میکردی شما خیلی پسر آقایی هستی قشنگ مامان قشنگ بابا به خاله مصی میگی . مصی . یاد گرفتی میگی توپ میگی بازی . همه چیز رو ناز میکنی میگی ناسی ناسی ت...
1 خرداد 1398

98/2/12

امشب با بابا یاسر اوردیمت پارک نهج البلاغه خانه شن . کلی بازی کردی شن بازی کردی قربونت برم من انقدر ذوق داری  ...
1 خرداد 1398

98/2/6

با مامان سیما رفتی فروشگاه سوار سبد خرید شدی هر وقت با بابایی و مامان سیما میری خرید عشق اینو داری سوار چرخ خرید بشی بعد میرید مغازه پرنده فروشی جوجوها رو میبینی ...
1 خرداد 1398

98/2/4

عمه سوده امروز داره میره پاریس مصاحبه داره تو هم باهاشون رفتی فرودگاه کلی بازی کردی ...
1 خرداد 1398

98/1/11 و کلمه های جدید تو فروردین 98

میگی عمه . عمه سا . عمه سائا(داری عمه سارا رو صدا میکنی تا واتساپ رو تو گوشی من میبینی میگی عمه سا)  تا لباس میپوشم میدوئی کفشت رو میاری میگی بئیم . میگی da منظورت ددره . ما که میشنیم میگی باشو به دایی علی میگی دائی همش تلفن رو میگیری میگی ائو سئام دائی  چیزیرو میخوای درشو باز کنم یا حتی در خونه یا در وسایلت رو میگی باز باز باز . دیگه وقتی شیر میخوای شیشه شیر میاری میگی شیشی بعد بهم میگی شیر . سر سفره میگی ماست . پسر قشنگم امروز با خودم اوردمت اداره کلی بازی کردی نشستی پشت میز من با تلفن حرف میزنی تو کامپیوتر من پوکویو میبینی همه عاشقت شدن   ...
1 خرداد 1398

98/1/8

امروز اومدیم برج قربان و بعد رفتیم هگمتانه وای پر از برف بود تو کلا تو برف خوابیدی دستت یخ کرد ولی بازم بازی کردی انقدر باهوشک منی که برا اینکه دستت یخ نکنه کف دستت رو تو برف نمیزاری مچ دستت رو که تو کاپشن بود میزاشتی رو برف شیرین عسل مامانی
1 خرداد 1398

98/1/7

مامان قشنگم امروز اومدیم غار علیصدر وای من همش میترسم تو قایق نشینی یا خودتو بندازی پایین تو آب ولی انقدر آقایی انقدر پسر خوبی هستی که قشنگ نشستی همه کیف کردن بعد رفتیم میدان شیرسنگی ...
1 خرداد 1398

98/1/6

امروز از سنندج اومدیم همدان رفتیم لاله جین (مرکز سفال فروشی) و بوعلی و باباطاهر 
1 خرداد 1398